طب سنتی و اسلامی

طب سنتی و اسلامی

احیاگران طب ایرانی
طب سنتی و اسلامی

طب سنتی و اسلامی

احیاگران طب ایرانی

ماجرای مرگ خانم جوان و جوابیه دانشگاه علوم پزشکی شیراز و ...

چند روزی است که در رسانه ها موضوعی جلب توجه کرده و موجب بحث و گفت و گوهای مختلفی در محافل مختلف شده که تمام خبرها به ترتیب درج می شود، خودتان قضاوت کنید: 

 

از معده درد تا سرطانی که تمام بدن را فرا گرفته است؛ سرطانی که بعدها ثابت شد،
دروغ بوده و وجود خارجی نداشته اما پزشک به آن چنگ انداخته بود تا امید مادر را
ناامید کند، مبادا برای فهمیدن حقیقت راهروهای بیمارستان را دنبالش بدوند و پاپیچش
شوند!

به گزارش «تابناک»، اینکه باید حقیقت را به بیمار و خانواده‌اش گفت یا نه، از آن دست چالش های اخلاقی‌ است که هر چقدر در دنیا حل و فصل شده و روال یافته باشد، همچنان در کشورمان جاری است؛ اما قصدمان از این مطلب، نه پرداختن به این موضوع، که روایت دردی است که از پیموده شدن مسیر معکوس در این باره به دست آمده تا همه رویاهای یک مادر را آلوده به ابهامات فراوان کرده و از دست رفتن تنها فرزندش را به کابوسی ناتمام در زندگی‌اش تبدیل کند.
 

 

ماجرا از اینجا آغاز می‌شود که اردیبهشت ماه سال گذشته، مارال ۲۸ ساله از درد معده به ستوه آمده و راهی دکتر می‌شود. هر پزشکی یک تشخیصی می‌دهد تا اینکه سرانجام مشخص شود، توده‌ای کبد وی را فرا گرفته که برای تشخیص چگونگی رفع آن، نمونه برداری در دستور کار قرار گیرد.

40 میلیون تومان به حساب بریز تا نوبت عملت فراموش نشود!نمونه گیری نشان می‌دهد که توده‌ای خوش خیم در بدن مارال جا خوش کرده که باید با جراحی خارجش کرد، ولی از اتاق عمل خبر می‌رسد که توده بزرگ تر آن است که در اصفهان بتوان کارش را یکسره کرد، زیرا ممکن است، دختر جوان نیازمند پیوند کبد شود؛ از اینجا راه درمان به سمت استان مجاور و شهر شیراز و بیمارستان معروفش در پیوند کبد کج می‌شود تا دختر به همراه همسر و مادرش راهی بیمارستان ... شود.

در نخستین معاینه، پزشک (نام این پزشک و سایر پزشکانی که در گزارش غیر مستقیم از ایشان یاد می‌شد، نزد «تابناک» محفوظ است) توصیه نامه همکار اصفهانی‌اش را مچاله کرده و دور می‌اندازد، چراکه تشخیص وی را قبول ندارد. مارال راهی کمیسیون بیمارستان می‌شود تا توسط یکی دو تن از اعضای کمیسیون پیوند معاینه شده و به تشخیص یکی که لابد شرایطش را حاد تشخیص داده، اولویت نوبت دهی برای جراحی بر پرونده وی درج شود؛ اما کدام نوبت دهی؟

از اینجا به بعد ماه ها کار دختر سرکشی به اتاق نوبت پیوند است؛ اما پاسخ تکراری‌ ای که می‌شنود، نبود کبد با مشخصات خونی مورد نیاز برای پیوند به وی است. اینقدر این پاسخ را شنید که در نهایت مجبور شد اتاق های دیگر را امتحان کرده و پاسخ جامع تری بگیرد!

«سی چهل میلیون تومان به حساب مؤسسه وابسته به بیمارستان که برای تکمیل ساختمانی جدید پول جمع می‌کند، واریز کن تا نوبتت را بالا بیاورند!»؛ این را معصومه ایواز، مادر مارال روایت می‌کند و می‌گوید: کسی از آشنایان را یافتیم که حاضر بود، ده میلیون واریز کند که ناگهان آشنایی یافتیم که سفارشمان را کرد و از آن به بعد هر روز مارال برای نوبت دهی صدا می‌شد!

نوبت دختر بیمار دیده می‌شود؛ اما هنوز کبد مورد نیار برای پیوند به وی یافت نشده و رنج هر روزه ماندن در صف و جواب شدن آخر وقت به مشکلات افزوده شده تا اینکه سرانجام اواخر فروردین ماه امسال، بخت به مارال رو می‌کند؛ بختی که قرار بود زندگی دوباره وی را رقم بزند ولی این گونه نشد.

27 روز از سال نو گذشته، ساعت نه صبح مارال با دنیایی از امید و آرزو راهی اتاق عمل می‌شود تا شکمش برای دومین بار به تیغ جراحان باز شده و مهمان ناخوانده را با هدیه هموطنی مرگ مغزی شده تعویض کرده و بار دیگر به زندگی بازگردد؛ به تدریس در دانشگاه، به زندگی با همسر و هواداری مادری که دو سالی می‌شود همسر از دست داده و دخترش تنها مایه امیدش است.

خانم ایواز که به رغم دو ماه از پر کشیدن دخترش، هنوز حزنی شدید در کلامش جاری است، به اینجا که می‌رسد می‌گوید: تیم پزشکی پیوند عضو، ساعت چهار بعدازظهر بیرون آمدند و باز بیست دقیقه بعد همه به اتاق عمل برگشتند. پس از عمل هم که مارال بی‌هوش بود و به بخش آی.تی.یو (بخش مراقبت های ویژه پیوند عضو) منتقل شد. ساعت یک بامداد که بالای سرش رفتم، تنش آنقدر ورم کرده بود که باورم نمی‌شد این دختر من باشد. دو پزشک عمومی در حال معاینه‌اش بودند. فشار دخترم چهار روی دو بود. گفتم: «چرا فشارش اینجوریه؟!» گفتند که طبیعی است. پرسیدم چه زمانی به هوش می‌آید؟ گفتند خودمان داروی خواب‌آور تزریق می‌کنیم برای اینکه باید فعلاً به این حالت بماند.

و ادامه می‌دهد: روز جمعه دختر برادرم که ساکن شیراز است، به بیمارستان آمد و گفت، با یکی از پرستارهای اتاق آی.تی.یو آشناست. رفت که بپرسد حال مارال چطور است و وقتی که بیرون آمد، حالتش کمی دگرگون بود. بعد فهمیدم که بدن دخترم در همان حین عمل کبد را پس زده و اعضای بدنش در حال از کار افتادن بود. دکتر قلب که باید برای معاینه‌اش می‌آمد، تا ۴۸ ساعت نیامد و بعد توضیح ‌داد که همه چیز به من گزارش می‌شده است.

40 میلیون تومان به حساب بریز تا نوبت عملت فراموش نشود!


اما بشنوید از اینکه در این هفت ماه، توده درون بدن مارال بزرگ شده بود؛ این را اسکن نشان می‌داد تا گلایه اول مادر این باشد: چرا با وجدان نوبت را رعایت نمی‌کنند؟ چگونه است که هفت ماه یک نوبت هم دخترم را صدا نکردند و بعد ...

سخت است که توضیحی برای پاسخ دادن به این مادر بیابیم، ولی هر چقدر این کار سخت و دشوار می‌نماید، در قیاس با سخنانی که در ادامه از وی می‌شنویم، چیزی نیست؛ جایی که از رنج دویدن به دنبال پزشکان در راهروهای بیمارستان تعریف می‌کند و می‌گوید: چرا وقتی ساعت ها صرف عمل جراحی کسی می‌کنیم، نباید به قدر چند دقیقه به خانواده اش توضیح بدهیم تا بدانند چه شده و بر پاره تنشان چه گذشته؟ آن روز هم اگر خسته هستند و توضیح نمی‌دهند، چرا فردایش این حق را برای خانواده‌ای که پشت در اتاق عمل به انتظار نشسته قائل نمی‌شوند؟ باور کنید سخت است که دنبال پزشک بدوی و در توضیح بشنوی: «کدام دختر؟ همانی که سرطان داشت؟ حال او خیلی بد است؛ هیچ جایی مثل او را عملش نمی‌کنند! خدا را شکر کن ...»!

همه اینها بعد از قسم دادن پزشک گفته شده تا اصرار مادر بالاخره کارگر واقع شده و بشنود: «ممکن است دوباره تحت عمل پیوندی دیگر قرار گیرد». جالب اینکه  روز چهارم باز می‌گویند، کبد جدیدی رسیده و دختر بیهوش به اتاق عمل خواهد رفت؛ بیهوش که نه! دختری که به کما رفته بود و همه این حقیقت را خبر داشتند، جز مادر و همسرش؛ همان گونه که خبر نداشتند بدنش پیوند را پس زده و حالش بحرانی است!

این همه کجی در رفتار با خانواده بیمار قطعا از اوضاع ناخوشی در آن مجموعه خبر می‌دهد، ولی مادر مارال بهتر در این باره سخن می‌گوید: شاید فکر کردند من ضعیفم که حقیقت را با من در میان نگذاشتند؛ اما چرا واقعیت را به شوهرش نگفتند؟ مگر می‌شود این واقعیات را نگفت و بعد به دروغ مدعی شد که سرطان تمام بدن دخترم را گرفته بوده است؟

بدین ترتیب یک ابهام این می‌شود که چگونه هفت ماه خبری از کبد با مشخصات مورد نیاز برای پیوند به مارال یافت نشده و در چهار روز دو بار این اتفاق رخ داده و علاوه بر آن، رسیدن آزمایش آسیب شناسی ثابت می‌کند که مارال سرطان نداشته و پزشک هر چه گفته، عاری از حقیقت بوده است!

اما بشنوید از حال مارال؛ دختر را در حالی که قلبش منظم کار نمی‌کرده، راهی اتاق عمل می‌کنند تا بار دیگر پیوند کبد شود، ولی به محض خروج از اتاق عمل، به بخش نرسیده ایست قلبی می‌کند. بار نخست احیا می‌شود و بازمی‌گردد؛ اما حوالی نه صبح 31 فروردین، چهار روز از آغاز پروسه درمانی در بیمارستان گذشته، ایست قلبی بعدی، یک دختری بی جان بر جای می‌گذارد و ده ها ابهام و رنجش!

40 میلیون تومان به حساب بریز تا نوبت عملت فراموش نشود!ایواز می‌گوید: حالمان مساعد هیچ کاری نبود اما بعدها به مدیران بیمارستان بابت موارد پیش آمده اعتراض کردیم که پاسخ آن را چند روز پیش تلفنی دادند و گفتند: «پزشکان به وظایفشان به درستی عمل کرده‌اند»؛ شاید حق با ایشان باشد و هیچ کوتاهی در اتاق عمل یا پس از آن رخ نداده باشد، ولی همین که حقیقت را برایمان بازگو نکردند، قصوری است که نمی‌توان از کنارش گذشت. همین که هفت ماه دیرکرد تا عمل جراحی رخ داد، ابهامی است که برای ما حل شدنی نیست؛ اینکه می‌گویند پول واریز کنید و بعد نوبت دیده شده و بیمار را صدا می‌زنند، اینکه نمی‌گویند بیمار به کما رفته، پیوند را پس زده و... .

حالا مادر داغدار به شعر دختر بر سنگ مزارش می‌نگرد و پس از کلی کلنجار رفتن با خود به این نتیجه می‌رسد که باید به نظام پزشکی شکایت ببرد؛ اما سوای این اقدامات، بیشتر از هر چیز دوست دارد تا روایت رنجی که بر دخترش و وی رفته، رسانه‌ای شود تا شاید کسانی که مجبورند در این راه گام بردارند، مثل وی چشمشان بر حقایق بسته نباشد!
 

 

 

توضیحات دانشگاه علوم پزشکی شیراز به یک خبر؛

اولویت پیوند کبد، متعلق به فردی است که بیماری‌اش شدت بیشتری دارد  

«این تیم پزشکی می‌پذیرد که وقتی آنها برای از دست دادن فردی که مدت کوتاهی وی را می‌شناسند، چنین متأثر می‌شوند، مادری با از دست دادن امید زندگی‌اش دچار چه تأثر عظیمی می‌گردد‌».

به گزارش «تابناک»، پیرو درج خبری با تیتر «40 میلیون تومان به حساب بریز تا نوبت عملت فراموش نشود!»، روابط عمومی دانشگاه علوم پزشکی شیراز، توضیحاتی داده که وفق قانون عینا درج می‌‌شود.

پایان یافتن زندگی مارال به دلیل شدت بیماری و پس زدن پیوند کبد، تیم بخش پیوند اعضای مرکزی که وی برای درمان به آنجا ارجاع داده شده بود را به شدت متأثر کرد، همانند سایر بیمارانی که با امید به لطف پروردگار، آخرین امیدشان به دستان افرادی است که سالانه حدود 500 بیمار را با پیوند کبد به زندگی دوباره باز می‌گردانند، اما صلاح خداوند در بازگشتن آنهاست.

این خلیفه‌های خداوند بر روی زمین تا آنجا که در توان دارند برای کمک به بیمار تلاش می‌کنند و هر بار که انسانی از دستشان می‌رود، آن قدر متأثر می‌شوند که به قول خودشان 3 تا 4 شب را نمی توانند بخوابند، این تیم پزشکی می‌پذیرد که وقتی آن‌ها برای از دست دادن فردی که مدت کوتاهی وی را می‌شناسند، چنین متأثر می‌شوند، مادری با از دست دادن امید زندگیش دچار چه تاثر عظیمی می‌گردد.

تیم پزشکی مرکز پیوند اعضای دانشگاه علوم پزشکی شیراز با مادر و همسر مرحوم مارال با تمام وجود همدردی می‌کنند و از نگارش این سطور به هیچ عنوان قصد پاسخ به اظهارات این عزیزان در سایت تابناک را ندارند، بلکه فقط می‌خواهند که به بازماندگان این عزیز اطمینان دهند که تمام تلاش خود را برای بازگرداندن سلامتی به مارال کرده‌اند و حتی بیش از وظایفشان اقدام نموده‌اند و همچنین سایر بیمارانی که از تمامی نقاط کشور برای پیوند کبد به این مرکز می‌آیند، مطمئن باشند که تیم پزشکی فعال در مرکز پیوند اعضای دانشگاه علوم پزشکی شیراز بر اساس استانداردها و حتی بالاتر از استانداردهای روز دنیا به ارایه خدمت به بیماران می‌پردازد.

رئیس مرکز پیوند اعضای دانشگاه علوم پزشکی شیراز در زمینه چگونگی اولویت بندی بیماران نیازمند به پیوند کبد، می‌گوید: بیماری که به دلیل نارسایی کبدی وارد لیست پیوند کبد شده است بر اساس شدت بیماری ( شاخص‌های MELD ) اولویت بندی می‌شود و مطابق با منطق و قوانین موجود کشور و دنیا، در پیوند کبد اولویت با بیمارانی است که شدت بیماری در آنها بیشتر است زیرا این بیماران در صورت عدم پیوند، دچار مرگ می‌شوند، بر خلاف بیمار کلیوی که بیمار را با دیالیز می‌توان نگه داشت تا نوبت پیوند به وی برسد، بیمار کبدی این امکان را ندارد و در صورت شدت بیماری از بین می‌رود.

دکتر سید علی ملک حسینی با اشاره به اینکه به دلیل عدم تناسب بین تعداد دهنده‌ها و گیرندگان کبد، در تمام دنیا بیمار مجبور به ماندن در لیست انتظار است، می‌افزاید: در مرکز پیوند اعضای دانشگاه علوم پزشکی شیراز سالانه حدود 1500 نفر در نوبت پیوند کبد هستند که متاسفانه به دلیل همان عدم تناسب دهنده و گیرنده فقط 400 تا 500 نفر از آنها شانس دریافت کبد را می‌یابند.

وی اظهار می‌دارد: در هر پیوند 10 درصد احتمال کار نکردن کبد، پس زدن و یا عوارض پیوند وجود دارد و همه این موارد در این بخش پیوند، پیش از عمل جراحی به بیمار و همراه بیمار، در کلاسی توجیهی ارایه می‌گردد و همچنین آموزش‌های لازم نیز داده می‌شود.

دکتر ملک حسینی بیان می‌کند: اگر کبد بیمار پس از پیوند مجددا ً دچار مشکل شد به صورت کاملاً اورژانسی،در صورت تایید، اولین ارگانی که فراهم شود به وی اهدا می‌گردد، حتی اگر چندین ماه برای کبد اول در لیست منتظر مانده باشد.

وی می‌گوید: اعمال جراحی پیوند کبد در مرکز پیوند دانشگاه علوم پزشکی شیراز به صورت رایگان انجام می‌شود و آیا نوبت‌ها در مرکزی که سالانه حدود 500 پیوند کبد انجام می‌دهد با پرداخت هزینه امکان جابجایی دارد؟ آیا فقط یکی از این 500 بیمار تاکنون ادعا کرده که با پرداخت هزینه نوبتش بالا آورده شده یا بیماری گفته که دیگری با پرداخت پول نوبتش از وی بالاتر رفته است؟

دکتر ملک حسینی می‌افزاید: با خانواده مرحوم مارال و تمامی بیمارانی که بر اثر شدت بیماری جان خود را از دست می‌دهند، نهایت همدردی را داریم و به خانواده این عزیز اطمینان می‌دهیم که در این مرکز بیش از حالت عادی در دنیا خدمات رسانی شده و به دلیل جوان بودن بیمار تلاش‌های دوچندانی نیز برایش صورت گرفت که متاسفانه نتوانستیم نتیجه ای بگیریم و این مسأله برای هیچ تیم پزشکی خوشایند نیست.

روابط عمومی دانشگاه علوم پزشکی شیراز در همین زمینه با ابراز تاسف و همدردی با خانواده مرحوم مارال، از سایت‌های خبری و رسانه‌های مختلف تقاضا دارد با توجه به اینکه بیماران زیادی در مراکز مختلف درمانی کشور در حال درمان هستند و به خدمت رسانی مناسب تیم‌های پزشکی امید دارند، پیش از انتشار این گونه مطالب، بر اساس اخلاق حرفه ای از مسوولان مرکز مورد نظر نیز سؤالات خود را بپرسند تا پاسخ این سؤالات به طور همزمان با گزارش مربوطه منتشر شود و خوانندگان در شرایط اخلاقی و مناسب تری به قضاوت بنشینند.

شایان ذکر است مدارک و توضیحات پزشکی مرحوم مارال موجود است اما به دلیل محرمانه بودن و احترام به خانواده ایشان،در این زمینه مطلبی ذکر نشد.
 

پاسخ همسر مرحوم «مارال شجری» به جوابیه علوم پزشکی شیراز  

متن توضیحات حسین اسلامی، همسر مرحوم که چند برگ از مستندات پرونده هم بدان پیوست شده، بدین شرح است؛
  

یامن اسمه دواء و ذکره شفاء


ضمن تشکر و سپاس از روابط عمومی دانشگاه علوم پزشکی شیراز بابت ابراز تأثر و همدردی با بنده و مادر مارال و قدردانی از تیم پزشکی که زحمات زیادی برای نجات مارال کشیدند، نکاتی در این جوابیه آمده که لازم می‌دانم توضیحاتی در این خصوص ارائه نمایم.

در متن آمده که اولویت با بیمارانی است که بیماری شان شدت بیشتری دارد و همچنین از عملکرد این مرکز پیوند فراتر از استانداردهای روز دنیا یاد شده است. بنده مواردی را خدمت این دوستان معروض می‌دارم تا با مقایسه با ادعای عزیزان پزشک، مشخص شود که با کدام استاندارد جهانی همخوانی دارند؟

قضاوت با خوانندگان محترم:

نخست: در تاریخ 5/6/92 به تشخیص آقای دکتر ... [«تابناک» به دلایل حقوقی از انتشار اسامی پزشکان، پرستاران و کارکنان بیمارستان که در این جوابیه از ایشان نام برده شده، معذور است] احتمال برداشتن تومور کبدی و نگه داشتن باقی مانده کبد وجود دارد و طی نامه‌ای ـ که موجود است ـ همسرم به دفتر هماهنگی پیوند اعضا معرفی می‌گردد و در اولویت اول پیوند کبد قرار می‌گیرد. سوال: آیا اولویتی بالاتر از اولویت اول داریم؟!

چرا در حالی که هنوز توده رشد تصاعدی نداشت، مارال را برای پیوند صدا نزدند، تا اینکه پس از شش ماه در اسکن مشخص شود توده رشد کرده است؟

پس از آن، بار دیگر دکتر ... به دفتر هماهنگی پیوند نامه نوشت و باز ترتیب اثر داده نشد تا اینکه مارال خود دست بکار شد و مرتب به اتاق هماهنگی پیوند سر زد تا شاید تغییری ایجاد شود. حتی همسرم پیشنهاد داد که برای کمک به کارکنان اتاق هماهنگی پیوند، در آنجا مشغول به کار شود و در نهایت این اصرار و سرکشی کارگر افتاد و بدین صورت برای اولین بار در اواخر بهمن ماه 92 همسرم را فراخواندند.

دوم: مورخ 20/4/92 و 3/6/92 در مراجعه به مطب دکتر ...، با توجه به خصوصیت اخلاقی ایشان در برخورد با بیمار و همراه بیمار -که با توپ و تشر اجازه نمی‌دهد کسی با وی صحبت کند، توضیح جویا شود یا حتی درباره مراقبت های لازم تا زمان پیوند چیزی بپرسد،- هیچ توضیحی دریافت نکردیم؛ تلخ تر اینجاست که این روند از ایشان به سایر دست اندرکاران بیمارستان هم منتقل شده تا به کل نتوان چیزی درباره پیوند و مسائل مرتبط با آن پرسید.

این اوضاع در اتاق هماهنگی پیوند اعضاء به مراتب تشدید شده و موجبات بی احترامی به بیماران و همراهانشان را فراهم آورده است تا بتوان پرسید: این نوع رفتار با کدام استانداردهای دنیا مطابقت دارد؟!

سوم: جالب است بدانید که لیست بیمارانِ در انتظار پیوند در دفاتری نگهداری می‌شود که گاها لابه‌لای مدارک دیگر گم می‌شود؛ یعنی هنوز روند به صورت دستی و نه کامپیوتری انجام صورت می‌گیرد، تا جایی که شخصا مشاهده کرده‌ام که چقدر این سیستم پیش پا افتاده، قدیمی و منسوخ می‌تواند موجب از قلم افتادن برخی از بیماران را رقم زده و مانع بررسی و مطالعه دقیق پرونده بیماران شود.

این مهم برای بیمارسانی که مرکز پیوند ایران نام گرفته و در دنیا دارای جایگاهی است، عجیب و تاسف بار است اما از آن عجیب تر، ادعای فراتر از استانداردهای جهانی بودنی است که مسئولان به آن تکیه دارند!

چهارم: همسرم در تاریخ 2/1/93 صدا زده شد تا با هزار امید آرزو و البته استرس راهی بیمارستان شیراز شویم؛ به امید این که مارال با کبد رزرو به اتاق عمل برود، تومور برداشته شود و کبد خود مارال باقی بماند، اما متاسفانه آقای دکتر ...، از اعضای تیم جراحی که حضور داشت، در جریان پرونده همسرم نبود تا عمل جراحی به حضور دکتر ... موکول شود. سوال اینجاست: با کدام استاندارد جهانی همخوان است که پزشک جراح، پرونده مریض را به دقت مطالعه نکرده و قصد پیوند کبد را داشته باشد؟!

پنجم: در تاریخ 27/1/93 مارال تحت عمل قرار گرفت و پس از پنج ساعت عمل جراحی، پزشکان از اتاق عمل خارج شدند و بعد از پانزده دقیقه دوباره به اتاق عمل برگشتند و یک ساعت دیگر عمل به طول انجامید. پس از اتمام کامل عمل، هیچ پزشکی رغبت توضیح درباره وضعیت مارال را نداشت و همگی با یک سکوت و ناامیدی عجیب از پاسخ دادن طفره می‌رفتند.

این در حالی است که پس از یک ماه از فوت مارال، از منبعی موثق دریافت کردم که حین عمل، ایست قلبی برای همسرم اتفاق افتاده ولی هیچ پزشکی حاضر به گفتن این حقیقت به ما نشده است. سوال اینجاست: آیا ما حق نداشتیم از وضعیت بیمارمان مطلع شویم؟ این نوع برخورد فراتر از کدامین استانداردهای روز دنیاست؟!

ششم: وقتی مارال به بخش ITU (بخش مراقبت های پیوند اعضا [که برخی به اشتباه آن را با آی‌سی‌یو اشتباه گرفته‌اند]) منتقل شد، تا 6 ساعت به هوش نیامد. چرا؟! و پس از یک روز به کما رفت، که البته این موضوع را هم تا روز جمعه، سه روز پس از عمل نمی‌دانستیم تا اینکه از طریق یکی از آشنایانمان که با یکی از پرستان بخش رفاقت دارد، به صورت خیلی محرمانه متوجه شدیم، چراکه تا پیش از آن علت بیهوشی وی را تزریق داروی آرامبخش و خواب‌آور به ما اطلاع داده بودند!

آیا کتمان حقیقت از خانواده بیمار هم از استانداردهای روز دنیاست؟

هفتم: پس از دو روز از عمل پیوند و سردرگمی ما از وضعیت مارال در راهروهای بیمارستان، دکتر ... افتخار دادند و در حد یک دقیقه در مسیر رفتن به اتاق عمل گفتند: «مشکل الان مارال قلبی‌ است و احتمالا این مشکل از قبل بوده»؛ این در حالی است که قبل از عمل، مارال هیچ‌گونه مشکل قلبی نداشت و این موضوع را آزمایشات و اکوی قلب وی قبل از بیهوشی ثابت می‌کند.

آیا جا ندارد بپرسیم به واقع چه اتفاقی افتاده بود؟ اگر هر عمل پیوندی با این ریسک بالا انجام می‌شود، چه کسی حاضر است تن به تیغ جراحی دهد؟

حق دهید این مورد را از استانداردهای جهانی ندانیم!

هشتم: اگر مشکل قلبی برای همسرم بوجود آمده بود، چرا دکتر ... (پزشک قلب) هیچ‌گاه بر بالین مریض من حاضر نشد؟ و چرا دکتر ... روز شنبه پس از 4 روز بیمار مرا ویزیت کرد؟

زمانی که مارال به کما رفته بود، سطح هوشیاری 3 داشت، بدنش کبد پیوندی را پس زده بود، کلیه هایش از کار افتاده بودند و در ریه‌هایش آب جمع شده بود؛ اعضای بدنش یکی یکی در حال از کار افتادن بودند و فشار خونش حتی با تزریق دارو بالا نمی‌رفت تا به وضع عادی نزدیک شود و تنها یک ضربان بسیار ضعیف قلبی داشت.

عجیب اینکه هیچ‌کدام از این موارد را دکترهای عزیز به ما نگفتند و از طریق بعضی پرستاران جسته گریخته به گوشمان می‌رسید. عجب استاندارد پایینی برای دنیا تعریف کردیم که این وضعیت بالاتر از آن است!

نهم: روز 28/1/93، فردای روز عمل، مادر مارال به دنبال دارو (آمپول وازوپرسین) تمام شیراز را زیر پا می‌گذارد و پس از چند ساعت جست‌وجو مطلع می‌شود که در داروخانه بیمارستان که در چند قدمی بخش ITU قرار دارد، این دارو موجود است. کجای دنیا همراه مریض را به دنبال دارو راهی بیمارستان های دیگر می‌کنند؛ آن هم داروی بسیار ضروری و حیاتی؟

دهم: در متن جوابیه علوم پزشکی آمده بود که ما هیچ گونه هزینه‌ای پرداخت نکردیم، این در حالی است که تمام وسایل اتاق عمل از ریزترین قلم تا ... همه را به نرخ آزاد شخصا خریداری و همچنین هزینه تخت کبد اهدایی از عزیز مرگ مغزی شده را هم پرداخت کردم. همچنین مبلغی را به حساب شخصی خانم ...، مسئول هماهنگی همراهان مریض با بخش پیوند واریز نمودم. اینها را یادآور می‌شوم تا آشکار شود که در کنار هزینه‌هایی چند ده میلیون تومانی که دولت محترم برای عمل پیوند به بیمارستان می‌پردازد تا این عمل رایگان انجام شود، گویا لوازم مورد نیاز برای اتاق عمل از قلم افتاده است!

یازدهم: دکتر ... روز شنبه مورخ 30/1/93 با اصرار مادر همسرم، وقتی از ایشان پرسید «وضع دخترم چطور است؟» در جواب ایشان با حالت طلبکارانه و عصبانی گفت: «همون که سرطان وسیع داره؟ اصلا حالش خوب نیست!» و این در حالی است که جواب پاتولوژی مارال پس از یکماه از فوتش آماده شد و معین نمود که توده مارال خوش خیم بوده نه از نوع سرطانی؛ فقط چون دیر برای خارج کردن آن اقدام شده، توده رشد کرده و دیگر اعضای بدن را هم در گیر نموده است (نقل از خانم دکتر گرامی پاتولوژیست بیمارستان نمازی).

حتما این مورد نیز یکی دیگر از استانداردهای جهانی است!

دوازدهم: خیلی جالب است بدانید پس از گذشت یک ماه از فوت مارال عزیز، زمانی که برای نتیجه پاتولوژی و دریافت شرح عمل و خلاصه پرونده به بایگانی بیمارستان مراجعه کردم، در کمال تعجب گفتند که هنوز دکتر شرح عمل را ننوشته است؛ نه شرح عمل اول و نه شرح عمل دوم!

دست خالی به خانه برگشتم تا دو روز بعد خانم ...، سرپرستار بخش ITU تماس گرفت و از آماده شدن پرونده خبر داد. وقتی علت تأخیر را پرسیدم، پاسخ دادند: «تیم پزشکی خیلی کارشان زیاده و فرصت نکردن بنویسند»! فکر کنم این یکی، بالاترین استاندارد جهانی را دارد!

از این موضوع خانم ....، مسئول بخش بایگانی، آقای ...، مسئول اتاق هماهنگی پیوند و دیگر همکارانشان، سرپرستاران بخشITU ، خانم‌ها ...، ... و ... و ...، مسئول رسیدگی به شکایات بیمارستان نمازی به خوبی آگاهند.

شاید جا داشته باشد از خرابی آسانسور حمل بیمار، بیان این مسأله که بیمار نیازمند بالن زدن یکی از رگ های مسدود شده قلب است (و شرح آن جایی درج نشده)، دیدار نداشتن با پزشکی که نامش در صدر لیست جراحان مارال قرار گرفته و موارد ریز و درشت دیگر هم یاد کنم اما به این حد اکتفا می‌کنم.

در پایان این مطلب متذکر می‌شوم هدف اینجانب از ارائه توضیحات، فقط و فقط روشن شدن حقایق بوده و به صدا در آوردن زنگ خطر برای مسئولان و جامعه پزشکی تا شاید با رفع نواقص، اصلاح امور و همچنین ارج نهادن به حقوق بیمار و ارتقا بخشیدن سطح کیفی خدمات، از به خطر افتادن جان بیمارانی که با هزاران امید، از گوشه گوشه کشور راهی اسن بیمارستان شده و چشم به دستان مسیحایی پزشکان زحمت کش و دلسوز این مرز و بوم دارند، جلوگیری شود و شاهد از دست دادن مارال های دیگر نباشیم.

غافل نشویم که همگی در معرض آزمایش الهی هستیم.

با آرزوی توفیق روزافزون برای تمامی پزشکان و پرستاران عزیز و محترم ایران اسلامی

حسین اسلامی اصل، شوهر مارال شجری پور موسوی

نظرات 8 + ارسال نظر
لعیا جمعه 3 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 14:46

خدا لعنتشون کنه آدم نیستن از خدا بی خبرای بی وجدان
انشالله سر خودشون میاد
انشالله انشالله انشالله

رها یکشنبه 4 بهمن‌ماه سال 1394 ساعت 04:02

متاسفم واقعا،،،بیمارستان نمازی غصالخانه ای بیش نیست،،، خواهر عزیزوجوان من هم در پی بی توجهی کادر پزشکی این بیمارستان فوت کرد

باران سه‌شنبه 6 بهمن‌ماه سال 1394 ساعت 09:07

سلام ، خداوند تمامی کسانی رو که با سهل انگاری جون عزیزان مردم رو به خطر میندازن لعنت کنه و اما عده ای از کادر پزشکی که دلسوزانه زحمت می کشن رو حفظ کنه ،منم خواهرم تو لیست انتظاره خیلی استرس داریم واقعا بعد خوندن این مطالب بیشتر ترسیدم ،بجز دعا کردن هیچی از دستم برنمیاد اگه کسی مطالب بیشتری داره بذاره ممنون میشم

محمد تقی ذاکری سه‌شنبه 20 بهمن‌ماه سال 1394 ساعت 12:43

با سلام واعلام تشکر از استاد گرانقدر آقای دکتر ملک حسینی و تیم پیوند کبد ، من یکی از هزاران بیمار نجات یافته از مرگ حتمی و پیوند شده توسط ایشان هستم ،از طرف خود و افرادی که نجات یافته اند میگویم ایشان (دکتر ملک حسینی ) بدون هیچ چشمداشت و هیچ هزینه ای هزاران نفر را به زنگی دوباره برگردانده اند و زبان از بیان خدمات گروه پیوند شیراز قاصر است ، مگر خداوند به آنان که تلاش خدمت به مردم درمانده را دارند پاداش عنایت فرماید

آزاده چهارشنبه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1395 ساعت 20:57

بسیار متاسفم..این وضعیت خیلی وحشتناکه
این ها انسان نیستند واقعا نیستن
از این کشور باید گریخت
بیمارستان نمازی یعنی کشتارگاه

ازی چهارشنبه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1395 ساعت 21:00

پدر من رو هم کشتن با پادرد ساده و زجه هاشو تماشا کردن و گفتن نمیتونن کاری کنن
من در توانم نیست شعار دادن باید ایران اباد کنیم
فقط باید فراااااااااااااااااااار کنیم

جواد سه‌شنبه 3 اسفند‌ماه سال 1395 ساعت 19:48

اینها را گفتی که بیاید عرق کاسنی بهتون بدم خوب بشید . چقدر شما علفی ها رمال و دروغگو هستید ...

زن دوشنبه 24 مهر‌ماه سال 1396 ساعت 10:53

متاسفم. فقط میخوام به این ملت بگم که حواستون به خودتون و تغذیه اتون باشه و به این راحتیها خودتون رو زیر تیغ جراحی نندازید و حتما و حتما تا میتونید از تغذیه طبیعی استفاده کنید تا بدنتان کمتر بیمار بشود و فرداها و فرداها شاهد مرگهای زودرس اینچنینی و فاجعه های داخل بیمارستان نباشید.پزشکان کارهایی را که یاد گرفته اند انجام میدهند و به نتیجه آن کاری ندارند. این شماها هستید که با درایت بیشتر باید مواظب باشید و به این راحتیها زیر دست تیغ جراحی نروید. چه بسا اگر مارال عزیز در همان روزهای اول که متوجه این بیماری شده بود بوسیله طب سنتی و خام گیاهخواری صد در صد خودش را درمان میکرد تمام ناراحتیهایش در عرض یکسال از بین میرفت و این چنین بلاهایی به سرش نمی آمد.خداوند درمان را در طبیعت گذاشته است ولی ما از آن بیخبریم.در ضمن میخواهم بگویم که من خودم در بیمارستانها کار میکنم و با چشم خودم میبینم که چگونه بیرحمانه با مریضها برخورد میشود و متاسفانه اکثر دکترها فقط و فقط به فکر جیبهای خودشان هستند و متاسفانه من بارها و بارها شاهد مسائل زیادی در بیمارستانها هستم که نمیشود آنها را گفت. به امید دنیایی بهتر

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد